رضایت از خود
ریحانه ام، ای بیکران سرور آفرین
تا قبل از حضور عزیزت در زندگی من، همیشه و همیشه زمانی از خودم احساس رضایت داشتم که کار مفیدی در جهت پیشبرد رشد فردی و خانوادگی انجام میدادم. ولی با ورود تو نازنین همه چیز فرق کرد و در کنار همه اونها و مقدمتر از اونها برداشتن قدمی در جهت ارتقا رشد و پیشرفت فکری و شادابی تو منو راضی و خوشحال نگهمیداره. پس مامان میبینی که شدی تمام زندگیم. دوستت دارم با تمام وجودم. چونکه من و بابا خودمونو در قبال تو مسئول میدونیم، پس تا جای ممکن باید کمکت کنیم تا از عمرت بهترینها نصیبت بشه. آرام جان من و بابا، با کمال میل، راحتی ما فدای تو. دلم میخواد و از خدای بزرگ هم میخوام که تو رو اونطور که شایسته اسم قشنگت هست بزرگ و تربیت کنم.
ریحانه ام، نمی دونم وقتیکه تو اومدی بهار هم اومد یا اینکه اومدنت مصادف با بهار شد. بهرحال تو بهار زندگی من و بابایی هستی و سرخوشی ما از صدقه سر توست. بهارم، امیدم، ترانه هستی بخشم، حرفات، خنده هات و حتی گاهی گیر دادن هات همه و همه روزمرگی و خستگی های زندگیو از سر و تن ما بدر میکنه.
اینم شعری که همیشه برات میخوندم: ریحانه، دردانه، چراغ خانه، یکی یه دانه، گل گلدانه، قند توی قندانه، عزیز دل بابا و مامانه.