ریحانهریحانه، تا این لحظه: 15 سال و 1 ماه و 26 روز سن داره

ریحانه هدیه ای از عرش الهی

وقتی نی نی بودی

1392/4/3 2:26
نویسنده : فرانک
124 بازدید
اشتراک گذاری

ریحانه ام:

بخاطر اینکه موقع تولد واکسن ب ث ژ بهت تزریق شده بود بدنت واکنش نشون داد و یه دونه زیر بغلت در اومد که روزبروز بزرگتر می شد تا اینکه خودش سر باز کرد و تخلیه شد و الانم جاش زیر بغل چپت مونده که از بابت اون خودم هم ناراحتم ولی باور کن خیلی پیگیر مسئله شدم دکترها گفتن طبیعیه و بعضی از بچه ها این واکنش و دارن. مکیدن انگشت هم از سرگرمیهات بود بهمین خاطر دستت و به بدنت میبستم تا مک نزنی و لبای قشنگت خراب نشه. تقریبا تا ٦ ماهگی جنابعالی گیر انجام مراحل آزمایشگاهی پایان نامم بودم و تو رو یه روز در میون پیش یکی از مادر بزرگای واقعاً مهربون و فداکارت میذاشتم. و بخاط اینکه شیرخشک نخوری و من خودمو به اندازه کافی در برابرت شرمنده و گناهکار حس میکردم، هرچند آماده کردن شیر همراه با صبحانه و تو هم توی بغله واقعا سخت بود و آماده شدنم عذابی بس بزرگ. ولی دریغ از لحظه و ذره ای پشیمانی. از اینکه تورو داشتم اونقدر خوشحال و سپاسگذار بودم که همه اینها برام سهل بود. تنها ناراحتی ام از خودم بود که تو داشتی با من و بخاطر من اذیت میشدی و حق تو بیش از اینا بود. از روز قبل یا صبح همون روز برات شیر آماده میکردم و میدادمت دست مادربزرگ و تو نازنین چون هنوز قدرت تشخیص مامان و نداشتی من راحت بودم و تو باهام بای بای میکردی. ولی وقتیکه بزرگ شدی و من و می شناختی با هزار دردسر و قایم باشک بازی ازت فرار میکردم. وقتیکه چهار دست و پا میرفتی خیلی زیاد نگرانت بودم هر چند که به نگهداری اونها اطمینان کامل داشتم اما هزاران فکر می اومد تو ذهنم که مبادا جایی بری بیفتی یا چیزی برداری تو دهن بذاری بالاخره اونها چقدر مواظبت باشن. چون تو نازنین خیلی کنجکاو و جستجوگر بودی. ولی با اینهمه با هزاران بار شکر اون روزا بسر اومدن و موقع نوشتن پایان نامم شد و بیشتر مواقع توی خونه و پیشت بودم.

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (1)

Maryam
7 تیر 92 5:35
akheyyyyy